آیینه‌های فراموش

نگاهی به کتاب «روزهای بی‌آینه» مجموعة خاطرات «منیژه لشکری»

 

کهنسالان و جوانان دوران جنگ هر کدام تصویری از آن روزها در خاطر دارند. از ایشان که بگذریم این واژه برای دهه شصتی‌ها، مفهومی است شگفت‌انگیز. شاید خاطرات شفافی از روزهای جنگ نداشته باشند اما تاثیر آن را از بن جان حس کرده‌اند. اخبار جنگ، اتوبوس‌های خاکی رزمنده‌ها، نوای آهنگران، شایعه‌ها و افسانه‌سازی‌ها، خاطرة تشییع پیکر شهدا و. همه خاطرات خاکستری‌ای هستند که‌ ذهنشان را هاشور می‌زند. اما درک جوان‌ترها از جنگ محدود می‌َشود به شنیده‌ها؛ شفاهیاتی که اغلب از دورماندگان از صحنه‌های نبرد می‌شنوند؛ کسانی که اگرچه دوران جنگ را لمس کرده‌اند اما کمتر با مفهوم خط مقدم، خمپاره و مین عجین بوده‌اند. از همین رو بعید نیست که بیان سختی‌ها و مشکلات در کلام ایشان اغلب به محدودیت‌های پشت جبهه از جمله مسائل اقتصادی و کمبود کالاها محدود ‌شود. با توجه به در نظر گرفتن وضعیت اجتماعی روز و تغییر و تحول آن در سال‌های اخیر نمی‌توان امید داشت که این سخنان دستآویزی مطمئن باشند برای حفظ روایتی شفاف از آن روزها.
نهضتی که در سال‌های اخیر برای احیای خاطرات رزمندگان راه افتاده است خدمتی است قابل تامل که ضمن حفظ آنچه اتفاق افتاده خوانندگان روشن‌فهم امروز و فردا را واخواهد داشت که به احترام ایشان تمام قد بایستند و از اینکه ایران همچنان سربازانی از این دست دارد به هویت خویش بالیده و ایثار حماسی ایشان را بس. در سال‌های اخیر ده‌ها مجموعه از احوال شهدا و آزادگان دوران جنگ منتشر شده است اما شکی نیست که این تعداد ذره‌ای است از کوهی و قطره‌ای است از دریایی. حرف‌های ناگفته بسیار است و دریغا که هر روز خبر داغ تازه‌ای شنیده می‌شود و شرار خاطرات نانوشته‌ای به خاکستر می‌نشیند.
خاطرات مردان جنگ آموختنی است و این مهم تنها در سایة بازخوانی‌ آنها اتفاق می‌افتد. در مثلث جنگ، رزمنده و خانواده، خانواده ضلعی است فراموش‌ و خاموش مانده. کمتر به چشم‌انتظاری مادران و همسران پرداخته‌ایم و یادمان رفته است که ن چگونه دست بدرقه بوده‌اند برای همسرانی که هیچ‌گاه برنگشته‌اند. نی که دلهره و اضطرابشان را در لبخندشان می‌کشتند و اشکشان را در حریم چادر گم می‌کردند تا پایی که جبهه را مشق می‌کند فکر عقب‌گرد نکند و دلی که به دفاع از ناموس برخاسته است از بیم تاریکی‌ خانه‌های بی‌فانوس خویش نلرزد.
«روزهای بی‌آینه» تلاشی است برای ثبت همین نگرانی‌ها و دلواپسی‌ها. محور روایت اگرچه بر مدار شخصیت «سید الاسرای ایران» تاب می‌خورد اما راوی دلتنگی‌های زنی است که در آغاز زندگی مشترک، عفریت جنگ، همسر خلبانش را به اسارت گرفت. مرور این کتاب از آنجا دلچسب است که سال‌های سال بی‌خبری و چشم‌انتظاری را به تماشا می‌گذارد. استواری بر عهدی که بسته‌ای تا چه میزان باید مقدس باشد که جوانی‌ات را به پای حدسیات و شاید‌ها و احتمال‌ها بریزی و سال‌ها امیدوار بمانی که شاید خبر تازه‌ای از راه برسد.

«روزهای بی‌آینه» سیر زندگی زنی را نشان می‌دهد که 31 سال در عقد خلبانی بوده که تنها 13 سالش زیر یک سقف برگزار شده است. سیزده سالی‌که تنها دو سالش قبل از به اسارت رفتن لشگری است. تصویر مع اعداد در آینه‌ سال‌ها 31 را با 13 به بازی می‌گیرد اما آنچه در این مسیر  برجسته می‌‌َشود همت و عاشقانگی‌های روح زنی‌ است که با وجود تمام کمبودها و ناملایمات چشم به فردا دارد و به قیمت عمر و جوانی پای تمام داشته‌ها و نداشته‌های زندگی‌اش می‌ایستد. این حقیقتی انکار ناپذیر است که ‌ایثار و شکیبایی همسر شهید لشکری بال‌هایی هستند که نام لشگری در سایة آنهاست که اوج می‌گیرد و به چشم می‌آید. شکی نیست که اگر استقامت منیژه لشکری در مواجهه با حوادث از بین می‌رفت و یا در پیچ و خم بلاتکلیفی‌ها و به خواهش این و آن به تجدید فراش می‌اندیشید نام شهید لشکری این آوازه را نمی‌یافت و رخصت ابراز نمی‌‌گرفت.
 صداقت، بزرگترین مشخصه این کتاب است. خواننده با مرور آن احساس افسانه‌سازی و «رستم‌پروری» نمی‌کند. تصویر ارائه شده از شهید لشگری، با کلیشه‌های موجود همخوانی چندانی ندارد از همین‌روی هرگاه صحبت از دیانت وی می‌شود خواننده می‌پذیرد و آن را عنصری جدایی‌ناپذیر از شخصیت کسی می‌داند که هجده سال تنها انیس و مونسش قرآن بوده است.
ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اول همه چی دبیرستان دخترانه نمونه دولتی معلم اسلام دين وحشي گريست(من يک نو کيش مسيحي هستم) دکتر درمان دریا کامپیوتر نحوه اطلاع از حجم اینترنت مصرف شده مشاور و ترخیص کالا از گمرکات macooein good